سید حسین شهرستانی مدیر گروه حکمت هنر در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی از سفر گروهی از اساتید و پژوهشگران روسی به ایران روایتی نوشته است.
برند ملی - ایران خود حجت حقانیت خود است؛ کافی است دیده شود. پس موانع دیدار ایران را باید زدود.
اولین مانع «ایرانهراسی» فراگیری است که اراده به دیدار را منتفی میکند.
دومین مانع ماییم که اراده ارائه ایران را در افق جهانی نداریم و بر تخت حقانیت خود مستغنیانه تکیه زدهایم.
اما ایران حتی وقتی دیده میشود هم دیده نمیشود: دو حجاب «توریسم» و «شرقشناسی» بر آن سایه میافکند.
مهمانان روس ما استادان و پژوهشگران برجسته از مجامع عالی علمی روسیه بودند. برخی از آنها پیشتر به ایران آمده بودند و برخی به زبان فارسی و هنر و فرهنگ ایرانی تسلط داشتند. نقطه هدف ما در ۸ روز میزبانی آن بود که آنها فارغ از حجاب «توریسم» و از آن مهمتر رسته از مواجهه شرقشناختی، ایران را نه بهمثابه مجموعهای از آداب و رسوم و آراء و هنرها، بلکه بهمثابه یک «ایده» بشناسند و بهتعبیری که برایشان شرح دادم «محرمِ» ایران شوند. این محرمیت با انس و حضور نسبت دارد و حاصل کار به توفیق الهی و کوشش خالصانه همکاران و ارائههای عالمانه و عمیق و برنامه جامع و دقیق، بسیار فراتر از حد انتظار بود.
در جلسه اختتامیه اولین نفر حرفی زد که دیگر اساتید روس تصدیقش کردند:
من نمیدانم متوهم شدهام یا نه، اما آنچه در اینجا دیدم را در رؤیاهای خود پیشتر دیده بودم. گویی ایران تعبیر رؤیاهای من است. دیگری بر این نکته افزود که من مدتها بود رؤیایی نداشتم و خواب نمیدیدم و در این چند روز دوباره خواب میبینم. به شوخی به او گفتم: خب عارف هم شدی! و به جدیت پاسخ داد: بله صوفی شدم.
دیگری گفت من در اینجا احساس امنیت میکردم اما توضیح داد که منظورش امن و امان درونی است.
در این همسخنی برای من حقیقت «فطرت» از علم به عین آمد.
آنچه بر ایشان عرضه شد صرف دانش و اطلاعات ایشان را افزون نکرد بلکه آنها را از اعماق دل عاشق ایران ساخت؛ اما نه ایرانی کارتپستالی و موضوع پژوهشهای تاریخی و فرهنگی، بلکه ایران زندهای که از فردوسی تا سلیمانی جاری است.
در پایان سفر، بهرسم یادگاری برای هر یک به قلم دستپاشکسته خود کتیبهای نوشتم. برخی خود انتخاب کردند، مثلا آنا که استاد مطالعات عثمانی بود سفارش بسم الله...داد، برای خانم الگا که بیش از دیگران با ادب پارسی آشنا بود خود مصرعی انتخاب کردم، چندتایی تفال به حافظ زدند که فال آنا شگفت بود.. نهایتا مرد نیک جمع بود که خواست چیزی از حضرت مهدی برایش بنویسم. الکساندر، استاد برتر سینما در روسیه، به جستجوی نشانههای منجی به ایران آمده بود و نجاتبخشی مسیح و مهدی را انتظار میکشید. برای ایوان هم بهشوخی نوشتم: ایوان مدائن را آینه عبرت دان