پیش فرض همسایگی، وجود فهمی از نسبت خود با دیگری است؛ الگوی خود و دیگری از الگوهای نشانه شناختی مطالعه فرهنگ است. هر فرهنگی بر مبنای تنظیمگریرابطه و نسبت خود با دیگر فرهنگ ها کار میکند.
برند ملی - در این معنا، هر فرهنگی خویش را در مقام فرهنگ تعریف و بازتعریف میکند و توصیف یا خود-توصیفی ارایه میدهدکه در قالب خود-الگوهای فرهنگ قابل مطالعه است؛ اما آنچه که ناظر به دیگری است، نگاه فرهنگ به بیرون از قلمرو خویش است؛ در این معنا، با دو جهت گیری کلی مواجه ایم: نخست فرهنگی که تنها خود را در مقام فرهنگ بازمیشناسدو دیگری را نافرهنگ تلقی میکندو دوم، فرهنگی که دیگری را فرافرهنگ قلمداد میکند.در الگوی نخست، خود در مقابل دیگری به صورت کرانههایطیف نشان دار میشود؛ نگاه ترامپ رییس جمهور سابق ایالات متحده نسبت به همسایه امریکا یعنی کشور مکزیک، یا نگاه صهیونیستهابه فلسطینیها بر این مبنا قابل تبیین است . در الگوی دوم با حرکت از کرانهها به میانهها میتواناز خود دور و نزدیک یا دیگری دور و نزدیک سخن به میان آورد؛ تغییر سیاست همسایگی جمهوری اسلامی ایران در نسبت با همسایه خود یعنی کشور عراق بویژه از دهه شصت تا دهه نود خورشیدی بر این مبنا فهم میشود.
مسأله این مقاله بطور مشخص فهم سیاست همسایگی به عنوان شکلی از اشکال سیاست فرهنگی است، چه اگر بافتار جمهوری اسلامی ایران را مدنظر قرار دهیم، وجود آموزههایفرهنگ اسلامی و سبقت هدایتگریفرهنگ بر سایر شؤون نظام سیاسی و سیاست گذاری، بیش از هر چیز بر فرهنگی بودن سیاست همسایگی دلالت دارد. گام بعد، انتخاب الگوی نشانه شناختی مطالعه فرهنگ مبتنی بر رابطه خود و دیگر و بازتنظیم سیاست همسایگی بر این مبنای فرهنگی است.
از اینجا مطالعه و دانلود کنید